شب

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر توام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادی ام بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستی ام ز آلودگی کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من

ای مرا با شور شعر آمیخته
این همه آتش به شعرم ریخته
چون تب عشقم چنین افروختی
لاجرم شعرم به آتش سوختی

ای دو چشمانت چمنزاران من
تا که چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
عبدالحمید شنبه 13 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:20 ق.ظ http://ahamid.blogsky.com

و یبلاک شما قشنگ است از ما هم سر بیزنید.
have a good time good luck

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد