تو همون برگ کوچولوی شاخه ای هستی که روی رودخانه خم شده و روی اون یک خط نازک انداخته.
زمانی بزرگترین سد من بودی تا من از دست تو فرار کردم؛ برای پیدا کردن یک سد بزرگتر.
دیشب خواب یک دره بزرگ رو دیدم. شاید اون دره بزرگ همون خط نازک باشه
تو داشتی سقوط می کردی و منو صدا زدی
دل من گرفته بود ولی اومدم تو رو نجات دادم و در اوج دلتنگی بوسیدمت
بعد تو منو دعوا کردی ؛ به خاطر غمگین ترن بوسه تاریخ
بوسه هرگز نرسیدن
من یه جنگجوی واقعی ام.