کاش امروز می تونستم یه چیزی بنویسم.
زبونم قفل شده، به هیچ چیزی میلی ندارم. زندگی رو دادم دست اتوپایلوت!
حتی اهمیت نمی دم که حوصله دارم یا ندارم، کارام رو اتوپایلوت انجام می ده.
تا همین دیروز پر از شوق زندگی بودم، الان چطورم؟ بد می گذره؟ نه! خوش می گذره؟
مسلما نه!
حقیقتش اینه که هیچ کس نمی تونه تو کل زندگیش حتی یه جمله درست بگه،
همه مون داریم چرت و پرت می گیم، اگه نگیم چی کار کنیم؟ دنیا تعطیل میشه!
ما کجا داریم می ریم؟ تا حالا کجا بودیم؟
یه لحظه! یه لحظه معلق توی تاریکی محض، معلق!
تنهای تنها،
کاش تو هم مثل من برای یه لحظه این تنهایی رو احساس می کردی!
اون وقت یا ما می مردیم یا تنهایی.