شبی با یکی از دوستان اهل هنر، در مورد زیبایی بحث مفصلی داشتیم، او معتقد بود که زیبایی ملاکهایی دارد که در نهاد همه مشترک است، و اکتسابی نیست، و من به طرز احمقانهای نمی توانستم این را قبول کنم. زیبایی مفهوم بسیار پیچیدهای است و اصولا صحبت کردن و حکم دادن در مورد آن دل و جرآت می خواهد.
با وجود همه توجیههایی که آن شب برای خودم دست و پا کردم، فردای آن روز یاد غریزه افتادم که چطور روی تمام ابعاد شخصیت ما تاثیر گذار است. قبول این نکته که غرایز به صورت غیر اکتسابی در انسان وجود دارد برای من قابل اجتناب نیست. تنها نکتهای که می ماند پیدا کردن ارتباط بین آن و درک و سلیقه زیبایی است.
اولین نکته این است که غرایز اهدافی را دنبال می کنند که نهایتا در جهت ادامه نسل بشریت است. از پایین ترین سطوح مانند عکس العمل پلک چشم تا خود تولید مثل را می توانیم غریزه در نظر بگیریم که دامنه وسیعی از قوانین حاکم بر سیستم ما را تشکیل می دهند، و به نظر من همه امیال بشر را در همین دامنه می توان یافت.
مفهوم زیبایی، مفهومی کاملا انتزاعی است، اگر از من بپرسند، می گویم هر میلی اگر پیشرفت کند، مفهوم زیبایی در ذهن شکل می گیرد. به عبارت دیگر ذهن شاید فقط به دنبال زیبایی است. بنابراین غرایز امیال را به وجود می آورند و امیال ملاکهای زیبایی را ایجاد می کنند، این ملاکها می توانند در ذهن به صورت مستقل ذخیره شوند و دچار تغییر و تحول هم بشوند. با این تعریف می توان به درک روشنتری از زیبایی رسید.
مشکل اساسی من که باعث شده بود نتوانم قبول کنم که ملاکهای زیبایی در هنگام تولد انسان در ذهن او وجود دارند، تفاوت این ملاکها در افراد مختلف بود. با توجه به این که امیال در افراد مختلف، قطعاً یکی نیستند، خیلی زود می توانیم نتیجه بگیریم که ملاکهای زیبایی هم می توانند متفاوت باشند.
طنین دل انگیز یک قطعه موسیقی، تناسب رنگها در یک تابلو نقاشی یا احساسی که کلمات در یک شعر زیبا در ما به وجود می آورد، علاوه بر تجربیات می تواند تغییر شکل یافته زیباییهای موجودی با جاذبه جنسی پنهان یا آشکار باشد.
زیبایی زنانه (و مردانه) هنری است که با گذشت زمان از بین نمی رود و تا ابد قلب انسان را در تسخیر خود دارد.
یک زن می تواند کلکسیون کاملی از همه زیباییهایی باشد که در ذهن یک مرد می تواند جا بگیرد.