دیدن روی تو

دیدن روی تو و دادن جان مطلب ماست
پرده بردار ز رخسار که جان بر لب ماست
بت روی تو پرستیم و ملامت شنویم
بت پرستی اگر این است که این مذهب ماست
چرخ عشقیم و تو مارا چو مهی زیب کنار
خون دل چون شفق و اشک روان کوکب ماست
شرب می با لب شیرین تو ماراست حلال
بی خبر زاهد از این زهد که در مشرب ماست

خلوت خاص

دل خلوت خاص دلبر آمد
دلبر ز کرم ز دل بر آمد
جان آینه ی جمال جانان
تن خاک دیار دلبر آمد
شد محفل دل ز غیر خالی
یار از در دلبری در آمد
ذاتی به ظهور خویش دم زد
صد گونه صفات مظهر آمد
از عکس فروغ روی دلدار
دل آینه منور آمد

"جز دلم کو ز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدم که در این کار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند"

خزان

ای باغبان ای باغبان، آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان، بنگر نشان
این باغبان، هین، گوش کن، ناله درختان نوش کن
نوحه کنان از هر طرف، صد بی زبان، صد بی زبان
هرگز نباشد بی سبب، گریان دو چشم و خشک لب
نبود کسی بی درد دل، رخ زعفران، رخ زعفران
حاصل در آمد زاغ غم در باغ و می کوبد قدم
پرسان به افسوس و ستم: کو گلستان کو گلستان؟
کو سوسن و کو نسترن؟ کو سرو ولاله و یاسمن؟
کو سبز پوشان چمن؟ کو ارغوان کو ارغوان؟
کو بلبل شیرین فنم؟ کو فاخته کوکو زنم؟
طاووس خوب چون صنم؟ کو طوطیان کو طوطیان
جمله درختان صف زده، جامه سیه، ماتم زده
بی برگ و زار و نوحه گر، زان امتحان، زان امتحان
تا کی از این انکار و شک، کان خوشی بین و نمک
بر چرخ پر چون مردمک، بی نردبان بی نردبان